بوی جوی مولیان آید همی..
انسان ها فطرتا سخن میگویند و گفتن و شنیدن الفاظ تاثیر مهمی در انتخاب های فرد در زندگانی دارد از این نظر سخن به دو دسته زیبا و نا زیبا تقسیم میشود چون انسان فطرتا زیبایی را دوست دارد بیشتر جذب سخن زیبا میشود اما باید توجه داشت که سخن زیبایی که میشنویم ما را به چه سمتی سوق میدهد به عبارتی هر سخن زیبا سخن زیبایی نیست با اینکه انگیزه ای را در انسان ایجاد کند میتوان جنگ نرم و الودگی ذهنی را نیز به همین سخنان به ظاهر زیبا ربط دادحکایت افرادی که ظاهر سخن زیبا را میبینند مثل نصر بن احمد میباشد
نوشته اند که نصر بن احمد سامانی در زمستان در بخارا اقامت میکرد و در تابستان به سمرقند یا به شهری از شهرهای خراسان میرفت. در سالی که به هرات رفته بود ، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهات خوشی هوا و فراوانی نعمتها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدین سان اقامت او چهار سال طول کشید. سران و بزرگان که از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند نزد رودکی آمدند و از او خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد. رودکی این شعر را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پرده ی عشاق آغاز به خواندن کرد. چون به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامه ی سفر بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد متن شعرش اینچنین بود: بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی